امام مهدى(عج) در احادیث اهل سنت
علامه مرتضى عسکرى
ادامه ی متن سخنرانی علامه سید مرتضی عسکری
حدیث چهارم
این
روایت در «سنن ابو داوود» (جزء دوم صفحه 208) و مصابیح السنة (جزء دوم
صفحه 134) - مصابیح السنة یعنى چراغ حدیثهاى پیامبرصلى الله علیه وآله،
چراغ سنت پیامبرصلى الله علیه وآله - للبقوى، والجامع الصغیر لجلالالدین
سیوطى الشافعى. (حدیث 6244) وجود دارد. سیوطى گفته این حدیث صحیح است.
حدیثى
که نزد سنّىها صحیح است، معنایش این است که به شرط تأیید بخارى است؛ یعنى
راویان این روایت همان روایاتى است که بخارى روایتشان را صحیح دانسته؛
یعنى مستدرک مىشود بر روایات صحیح بخارى. «قال، قال النبى: صلى الله علیه
و آله المهدى منّى أجلى الجبهه»، «أقنى الانف» «یملأ الارض قسطاً و عَدلاً
کما ملئت جوراً و ظلماً، یملک سبع سنین.»(152) مدت
حکومت حضرت را نیز این روایت معین کرده است. اجلى الجبهة، یعنى، (بنابر
این روایت)، جلوى سر حضرت حجّت (عج) مو نداشته است. اقنى الانف، یعنى بینى
مبارکش کشیده و باریک است.
حدیث پنجم
این
حدیث در «الجمع بین الصحاح الستة» آمده است. حمیدى کتابى دارد، جمع بین
صحاح است؛ یعنى آنچه روایت در صحیح بخارى، صحیح مسلم، صحیح ترمذى، صحیح
ابن ماجه و (صحیح) سنن ابىداوود (صحیح) و مسند احمد وجود دارد جمع کرده.
این کتاب در دانشکده اصولالدین هست. در باب اشراط الساعة - در آن باب شرط
پایان عمر دنیا را بیان مىکند - این روایت را آورده است. این روایت در
صحیح ابوداوود و صحیح ترمذى هم وجود دارد؛ یعنى او از این دو صحیح روایت
کرده. این به اسنادشان عن عبداللَّه بن مسعود و ابىهریرة؛ این روایت را
روایت کردند. در روایت کمى لفظ این دو صحابى فرق مىکند:
«إن رسول
اللَّه صلى الله علیه وآله قال: لو لم یبق من الدنیا الا یوم واحد لطول
اللَّه ذلک الیوم حتى یبعث الله فیه رجلاً منى او من اهل بیتى، یواطى
اسمه اسمى.....»(153) در
روایت ابوهریره «حتى یملک رجل» آمده است؛ یعنى یک مردى حاکم بشود. حمیدى
مىگوید به نظرم لفظ «یبعث» صحیحتر است؛ حتى یبعث رجلاً یعنى خدا کسى را
بر انگیزد. این مرد از من است. از خاندان من است و «یواطىء اسمه
اسمى.»(154) همه ما اسم حضرت حجت(عج) را مىدانیم که همان اسم پیامبرصلى
الله علیه وآله است. منتها ما منع شدهایم. ما را منع کردهاند از بردن
نام حضرت. گفتهاند اسم حضرت را ؛ نگویید. اما من حالا مىگویم اسم حضرت
حجت(عج) «محمد» است. روایات جهت منع را چنین ذکر کردهاند: اهل کتاب
مىگویند آن کسى که پیامبر خاتمصلى الله علیه وآله است و در تورات و
انجیل بشارتش آمده، همان است که شما منتظر اویید. لذا به ما دستور
دادهاند اسم حضرت حجت(عج) را نیاورید. بدین سبب، ما «مهدى(عج)» لقب آن
حضرت را مىآوریم. کنیهى حضرت هم «ابوصالح» است.
حدیث ششم
این روایت در کنزالعمال (جزء هفتم صفحه 263) است. متقى هندى روایتهاى صحاح سِتَّ با مسند احمد را جمع کرده و کنز العمال نامیده است.
بسنده
عن على أنه سئل النبىصلى الله علیه وآله: أَمِنّا آل محمد المهدى(عج) ام
من غیرنا، قال رسول اللَّهصلى الله علیه وآله: بل منا، یختم اللَّه به
کما فتح بنا، بنا یستنقضون من الفتنه کما انقضوا من الشرک و بنا یألف
اللَّه بین قلوبهم بعد عداوة الشرک.(155)
آیا
مهدى آخرالزمان(عج) از ما است یا از غیر ما؟ پیامبرصلى الله علیه وآله
مىفرماید: بله مهدى(عج) از ما است و شریعت اسلام به او ختم مىشود،
همچنان که به پیامبرصلى الله علیه وآله ابتدا شده است. «بنا ینقذون من
الفتنه کما انقضوا من الشرک»(156)؛ همچنان که امت توسط خاتم الانبیا از
شرکى که در جهان بود رها شدند، از فتنههایى که الان در دنیا است به وسیله
ما خلاص مىشوند. «بنا یُؤَلّفُ اللَّه بین قلوبِکم بعد عداوة
الشِّرْکِ»(157)؛ و به وسیله ما قلوب مؤمنان الفت مىگیرد، بعد از عداوتى
که مشرکان بینشان انداختند.
حدیث هفتم
این
حدیث از اُمِّ سَلَمَه است. این روایت در سنن ابوداوود (باب المهدى(عج)
حدیث 4384) و در سنن ابن ماجه در باب الفتن (حدیث 4086) و در مستدرک حاکم
نیز آمده است.«مستدرک حاکم» استدراک کرده بر صحیح بخارى و بر صحیح مسلم.
احادیثى که صحیح مىدانسته، آورده است. از جمله این حدیث این است:
[عن ام سلمه رضىاللَّه تعالى عنها «قالت، قال رسولاللَّهصلى الله علیه وآله المهدى(عج) من عترتى من ولد فاطمة»(158).]
این
روایات همه روایات در این باب نیست، بلکه انتخابى و از باب تبرک اینها را
از کتاب دایىام مرحوم آقا میرزا نجمالدین به نام «المهدى الموعود (عج)
فى اخبار الطرفین» نقل کردم.
دو مطلب مهم
حالا
از دو چیز مىخواهم صحبت بکنم: یکى سرداب غیبت چیست و دیگرى هم از کیفیت
حکومت حضرت. آنچه ما در روایات داریم آن است که حضرت به علمش عمل مىکند؛
یعنى پیامبر خاتمصلى الله علیه وآله اگر چنانچه کسى دزدى مىکرد، اگر دو
شاهد بر دزدى کردنش بود، حد براى او جارى مىکرد و دستش را قطع مىکرد.
پیامبرصلى
الله علیه وآله، حضرت امیرعلیه السلام و امام حسنعلیه السلام اینها در
زمان حکومت حد زنا را وقتى جارى مىکردند که چهار نفر شاهد داشته باشد.
اما حضرت حجت(عج) به علمش عمل مىکند؛ یعنى چنانچه در یک جایى یک نفر دزدى
کرد، حضرت دستور مىدهد دستش را ببرند. مال را هم از او بگیرند و
برگردانند. لذا امکان غیر عدالت نیست.
در حکومت حضرت حجت بن الحسن العسکرى(عج) اصلاً خلاف عدالت امکان ندارد.
تا
این جاى داستان حضرت مهدى(عج) ما با برادران اهل سنت در این عقیده شریک
هستیم. منتها ما روشنتریم. براى اینکه ما از نشر روایت منع نشدهایم.
همچنین کتاب جامعه حضرت امیرعلیه السلام نزد ائمهعلیهم السلام بوده به
اضافه آن تفسیرى که در خانه پیامبرصلى الله علیه وآله بوده است.
پیامبرصلى
الله علیه وآله کتاب جامعه را به حضرت امیرعلیه السلام املا مىکردند.
بدینگونه که هر شب، آخر شب، ساعتى بود؛ حضرت امیرعلیه السلام مىرفته
خدمت رسولاللَّهصلى الله علیه وآله. حضرت مىفرماید: اگر خانه خودمان
بود، حسن و حسین (علیها السلام) هم نشسته بودند. پیامبرصلى الله علیه وآله
به من مىفرمود: «اکتب». آنچه بر پیامبرصلى الله علیه وآله از لقاى اول تا
لقاى دوم شده بود، بر حضرت امیرعلیه السلام مىخواند و حضرت آن را
مىنوشتند. من خودم حرز جواد داشتم. روى پوست آهو بود در یکى از سفرهاى حج
آن را از من گرفتند. آن کتاب اسمش جامعه بوده است؛ یعنى تمام آنچه بر
پیامبرصلى الله علیه وآله وحى شده، حضرت امیرعلیه السلام نوشته بود. در
روایت داریم آن جامعه هفتاد زراع بوده است.
پس
ما از پیامبرصلى الله علیه وآله بریده و قطع نشدیم. ائمهعلیهم السلام به
وسیله این کتاب جامعه ما را به آن حضرت پیوند مىزنند. ائمهعلیهم السلام
بر اصحابشان از آن جامعه مىخواندند.
در جایى دیدهام که نقل کرده بود ائمهعلیهم السلام تا حضرت رضاعلیه السلام آن جامعه را به اصحابشان نشان دادهاند.
شخصى
از حضرت صادقعلیه السلام سؤالى کرد. عرض کرد: «فما رأیک»(159)؟ خیال کرد
مثل ابوحنیفه است. فرمود: ویهک «لو کنّا نفتى الناس بِرأیِنا و هو انا
لَکُنّا مِن الهالکین.»(160) من از چیزى نقل مىکنم که به نوشته علىعلیه
السلام از پیامبرصلى الله علیه وآله از جبرئیل و از خدا است.
اصحاب،
احادیثى که ائمه ( علیهم السلام) از آن جامعه برایشان مىخواندند، در
رسالههاى کوچک مىنوشتند، اسم آن رسالهها در علم الحدیث، اصل است. وقتى
تعداد این اصول چهارصد اصل شد به آن «اصول اربعماة» مىگفتند.
دو تا از آن اصول را من در دانشگاه تهران به نام «اصل اسفرى» دیدم که از آن روایت مىکنند.
در کتاب معالم المدرستین بیان کردهایم که ما از پیامبرصلى الله علیه وآله و ائمه (علیهم السلام) قطع نشدهایم.
این
«اصول اربعماة» را مرحوم کلینىرحمه الله خواسته است خود جمع بکند، اما
نتوانست؛ ولى شیخ صدوقرحمه الله جمع کرد. پس روایات ما تسلسل دارد.
ما
در روایات خود کیفیت ظهور و حکومت امام (ع) را داریم؛ زیرا بر خلاف آنها
که منع کردند، ما اینگونه احادیث را نگه داشتیم. لذا ما درباره حضرت
مهدى(عج)، کیفیت حکومت آن حضرت و مسأله رجعت و ..... نسبت به اهل سنت
روشنتریم نه اینکه اختلاف داشته باشیم.
مطلب دوم: سرداب غیبت
مطلب
دیگر درباره سرداب غیبت است. خدا رحمت کند شیخ محمود ابوریه را. او عالمى
مصرى بود که کتاب عبداللَّه بن سبا را خوانده بود و شیعه شده بود. شیخ
محمودرحمه الله براى من نوشت: مىگویند شما شیعیان عصر جمعه سوار اسب
مىشوید، شمشیر به دست مىگیرید، در مقابل سرداب غیبت مىایستید و
مىگویید یا حجة بن الحسن (ع) ظاهر بشو. برایش نوشتم من خودم در این جا
(بغداد) به دنیا آمدهام مدتى هم ساکن بودهام تا به حال چنین چیزى
ندیدهام. در باب سرداب غیبت مطلب چنین است.
ائمهعلیهم السلام در خانه خودشان یک عبادتگاه داشتند نه مسجد. یک اتاقى، یک جایى که جاى عبادت بود.
مسعودى
در مروج الذهب نوشته:(161) به متوکل خبر دادند امام على النقىعلیه السلام
سلاح جمع مىکند. افرادى را فرستاد به خانه حضرت ریختند، او را در جاى
عبادتش دیدند. حضرت را با همان حال نزد متوکل بردند. این جا که به سرداب
معروف است، جایگاه عبادت امام على النقى و امام حسن عسکرى - علیهما السلام
- و بعد هم جاى عبادت حضرت حجت(عج) بود، ولى اکنون زمین بالا آمده - مثل
شهر رى که اکنون زمین بالا آمده است - لذا این جا سرداب مانند شده در اصل
سرداب نبوده. این همان جایى است که مسعودى و غیر مسعودى هم نوشتهاند که
جاى عبادت حضرت امام على النقىعلیه السلام بود. بعدها امام حسن
عسکرىعلیه السلام بعد هم حضرت حجت(عج) عبادت مىکردهاند نه اینکه ما
معتقد باشیم حضرت در این جا غایب شده است یا از این جا ظاهر مىشود.
ما روایتهایى داریم که حضرت در مکه نزد خانه خدا در صبح صدایش بلند مىشود و عالم را خبر مىکند که ظاهر شده است.
بعد
313 نفرى که گفته شده است از یاران حضرتند، همان روز یا همان شب از اطراف
دنیا به حضرت مىرسند. اینها لشگر حضرت نیستند. اینها یاران و
فرمانداران حضرت هستند که در روایات هم داریم 55 نفر آنها زن هستند و
باقى آنها مرد.
حتى
در روایت داریم آن قرآنى که پیامبرصلى الله علیه وآله در خانهاش بود و
بعد هم در دست ائمهعلیهم السلام بوده، الآن در دست حضرت حجت(عج) است.
شیعیان
او در مسجد کوفه آن قرآنى را که در خانه پیامبرصلى الله علیه وآله نوشته
شد، درس مىدهند و تعلیم مىگیرند. من در «بحارالانوار» دیدم تعدادى از
این یاران حضرت ایرانىاند. روایت در «بحارالانوار» موجود است. نه اینکه
ایرانى هستم این روایت را مىگویم، بلکه براى اینکه این حدیث را دیدهام.
این 313 نفر یا علما هستند یا فقها و یا فرمانداران جهان. هر دو
مىشود باشد. اما لشگرى که حضرت حجت(عج) با آنها از مکه خارج مىشوند 10
هزار نفرند به اندازه لشکرى که پیامبر اکرمصلى الله علیه وآله مکه را با
آن فتح کرد.
در
نخستین جنگى که بین حضرت و دشمنان در مىگیرد تمام این وسائل جنگى از کار
مىافتد. اتم از کار مىافتد. تمام اینها از کار مىافتند. جنگ دوباره به
جنگ اسب و شمشیر و نیزه و سپر بر مىگردد. نخستین جنگ حضرت با «عثمان بن
عنبسه» از نسل بنى امیه است؛ لذا به او سفیانى مىگویند، یعنى از نسل بنى
امیه و ابوسفیان در ارض یابسه بین مکه و شام. این نخستین جنگى است که حضرت
مىکنند. اسم دیگر آن دجال است.
اصولاً دجال یعنى کذاب. دجال آنهایى هستند که ادعاى مهدویت مىکنند؛ مثل على محمد باب. در تاریخ دجال خیلى داریم.
این
بود آنچه مىخواستم در موضوع حضرت حجت(عج) بیان کنم. من معمولاً در
اینگونه جلسات مىگویم اگر سؤالى دارید، مرحمت کنید بپرسید تا جواب بدهم؛
ولى به دلیل گذشت وقت، صحبت را با پنج صلوات ختم مىکنیم.
(اللهم صل على محمد و آل محمد)
والسلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته
© کپی رایت توسط مطالعات شیعه شناسی کلیه حقوق مادی و معنوی مربوط و متعلق به این سایت است.)
برداشت مقالات فقط با اجازه کتبی و ذکر منبع امکان پذیر است.
http://www.shiastudies.com/farsi/modules.php?name=Content&pa=showpage&pid=121